چپ دستان مهندسی آب تربت جام
|
||||||||||||||||
چهار شنبه 14 اسفند 1392برچسب:, :: 9:51 :: نويسنده : علی
طوایف جباره جابربن عبداله انصاری جد طوایف جباره حدود پانزده سال قبل از هجرت پیامبر (ص)کودکی در مدینه از قبیله (خزرج)بدنیا امدکه نام او را جابر گذارند.سیره نویسان نسب جابر را چنین نوشته اند ((جابرابن عبداله ابن عمروبن(حرام)بن کعب ابن غنم بن کعب بن سلمه)) "عبد اله ابن عمرو "پدر جابر از مردم مدینه و از طایفه (خزرج) بود وی در میان مردم مدینه از نخستین کسانی است که قبل از هجرت پیامبر (ص) قبول اسلام کرد و در محل (عقبه اولا) با پیغمبر (ص) بیعت نمود و جزء دوازده نفری است که از آنها به عنوان (نقباء) یاد می شود و در مورد نسب مادر جابر چنین نوشته اند (نسیبته) دختر عقبه ابن عدی ابن سنان بن هابی یا (نابی) بن زید بن حرام این کعبه می رسند و در حقیقت عبد اله با دختر عموی پدرش ازدواج کرده است . پیکر تازه عبد اله بعد از 46 سال جابرابن عبد اله نقل می کند از شهادت پدرم چهل و شش سال گذشت سیلی آمد و بر اثر آن سیل قبر پدرم ویران شد کنار قبرش رفتم و جسدش را تازه دیدم مانند کسی که در خواب است گیاه (حرمل) ( اسپند) که بر روی پاهایش ریخته بودند تازه بود خواستم بوی خوشی بر بدنش بریزم اصحاب گفتند او را به حال خود بگذار و تغییر مده و عده ای دیگر دیدند که عبد الله پدر جابر دست خودرر ابر روی زخمی که در جنگ احد به او رسیده بود گذاشته است و خون بند آمد محدث قمی این جریان را از واتقدی (مورخ معروف) چنین نقل می کند کمه جابرگفت پیکر پدرم را در قبرش به گونه ای دیدم مکه گویا خوابیده است و هیچگونه تغییر نکرده بود . سال رحلت جابر معروف است که جابر ابن عبد الله انصاری آخرین نفر از اصحاب پیامبر (ص) بود . که در سالهای بین 70 تا 80 هجری از دنیا رفت و در این مورد روایتی از امام صادق (ع) در اصول کافی نقل شده است .
فرزندان جابر ابن عبد الله انصاری
بعضی برای جابر پنج فرزند نام برده اند که سه فرزند پسر به نامهای عبد الرحمن و محمد و ..... دو فرزند دختر بنامهای میمونه وام حبیبه به خاطر نام پسرهایش کنیه او عبد الرحمن و ابو محمد بود و گاهی اور ا ابو عبد اله می خواندند . جابر پس از پیامبر (ص) همواره در کنار امامان معصوم و مورد احترام خاص آنان بود . عمر او بین 85 تا 95 سال بوده است .
نظر نگارنده:
طوایف عرب که به نام ایل جباره نام گذاری شده است و در شرق فارس زندگی می نمایند فرزندان شیخ جناح و شیخ جناح فرزند محمد و محمد فرزند جناح و جناح از نژاد جابر و جابر فرزند عبد اله و عبد اله ابن عمرو ابن حرام و حرام ابن کعب و کعب ابن غنم و غنم ابن کعب و کعب ابن سلمته و سلمته فرزند خزرج و به نام طایفه خزرج معروف می باشند اعراب جباره فرزند شیخ جناح و شیخ جناح فرزند شیخ جابر عبد اله انصاری می باشد . نظرات شما عزیزان: غریبه
ساعت0:50---13 اسفند 1393
پشت هر کوه بلند
سبزه زاریست پراز یاد خدا و در آن باغ کسی میخواند... "که خدا هست دگر غصه چرا؟؟" آرزو دارم خورشید رهایت نکند... غم صدایت نکند... ظلمت شام سیاهت نکند... و تو را از دل آنکس که دلت در تن اوست، حضرت دوست جدایت نکند... آمین پاسخ:آمین یا رب العالمین غریبه
ساعت23:41---12 اسفند 1393
من امشب دست ها را برده ام بالا و از عمق وجود خود خدایم را صدا کردم...
نمیدانم چه میخواهی، ولی امروز... برای تو... برای رفع غمهایت... برای قلب زیبایت... برای آرزو هایت... به درگاهش دعا کردم. و میدانم خدا از آرزوهایت خبر دارد... یقین دارم دعاهایم اثر دارد... پاسخ:مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
از خوب ها بیشتر میترسم ....
آخر ....یک روز تو خوب من بودی .... پاسخ:واقعا که .............
من گمان می کردم دوستی همچون سروی سرسبز ،
چارفصلش همه آراستگی ست .. من چه میدانستم ، هیبت باد زمستانی هست ؟ من چه می دانستم سبزه می پژمرد از بی آبی سبزه یخ می زند از سردی دی .. من چه می دانستم دل هرکس دل نیست ؛ قلبها زآهن و سنگ، قلبها بی خبر از عاطفه اند
حرفهای ما هنوز نا تمام ...
تا نگاه ميکنی ، وقت رفتن است باز هم همان حکايت هميشگی ! بيش از آنکه با خبر شوی لحظه ی عزيمت تو ناگزير می شود آی ... ای دريغ و حسرت هميشگی ! ناگهان چقدر زود دير می شود !
هی باران!!
حواست باشد ... دور و بر تو و تمام عاشقانه هایت را خط خواهم کشید...! اگر با آمدنت رفیقم حتی یک سرفه کند..!!!
خدایا. . .
کی کات میدهی؟ هزاربار یک پلان را گرفته ای . . . من بازیگر خوبی نمیشوم قبول کن!!! دنیای ما اندازه ی هم نیست من عاشق بارون و گیتارم من روزها تا ظهر میخوابم من هرشب تا صبح بیدارم دنیای ما اندازه ی هم نیست من خیلی وقتا ساکتم، سردم وقتی که میرم تو خودم شاید پاییز سال بعد برگردم دنیای ما اندازه ی هم نیست می بوسمت اما نمی مونم تو دائم از آینده می پرسی من حال فردامم نمیدونم تو فکر یه آغوش محکم باش آغوش این دیوونه محکم نیست صدبار گفتم باز یادت رفت دنیای ما اندازه ی هم نیست... زندگی فاصله ی آمدن و رفتن ماست، شاید آن خنده که امروز دریغش کردیم آخرین فرصت خندیدن ماست؛ زندگی همهمه ی مبهمی از خاطره هاست هرکجا خندیدیم؛ زندگی هم آنجاست... زندگی شوق رسیدن به خداست؛ خنده کن بی پروا، خنده هایت زیباست......... پاسخ:یادت روشنم میدارد.......
مرض عجیبیست دلتنگی!
آرام.... آرام.... آدم را "نا آرام" میکند......
تنهایی همدم خوبی نیست برای درد ها !
فقط دلتنگی هایت را خیس و خیس تر میکند... "خیلی دلتنگم" اما... نمیدانم "خیلی" را چگونه بنویسم که "خـــــیلـــــ ــی" دیده شود...!
مشکل ما در فهم زندگیست!!!!
لذت بردن را یادمان ندادند...! در مدرسه آرزویمان تمام شدن درسمان است... در سربازی پایان خدمت... دانشگاه ...گرفتن مدرک... عاشقی ...ازدواج کردن و... موجودات عجیبی هستیم!!!! همیشه آرزویمان به پایان رسیدن بهترین روز های زندگیمان است!! پاسخ:راست میگیاااااااا
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل لینک
هوشمند نويسندگان
|
||||||||||||||||
|